جدول جو
جدول جو

معنی حب مال - جستجوی لغت در جدول جو

حب مال
(حُبْ بِ)
رجوع به حب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برمال
تصویر برمال
(پسرانه)
جلوی منزل، سجاده، خانهدار (نگارش کردی: بهرما)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تب مالت
تصویر تب مالت
در پزشکی بیماری واگیردار که به واسطۀ میکروب مخصوصی به انسان و بعضی حیوانات مانند گاو، گوسفند و خوک عارض می شود و گاه از حیوانات مریض یا به واسطۀ خوراکی ها و نوشیدنی های آلوده به انسان سرایت می کند و با تب های مکرر به فاصله های منظم، ضعف، کم خونی و افسردگی روحی همراه است، بروسلوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب مال
تصویر صاحب مال
مالدار، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
حسب الحال، برای مثال ترک چنگی چو در ز لعل افشاند / حسب حالی بدین صفت برخواند (نظامی۴ - ۷۰۷)، حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند / محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند (حافظ - ۳۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم مال
تصویر هم مال
شریک در مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دهی از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. دارای 325 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از انگور است. (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام یکی از آبراهه های کشگان رود که در نزدیکی قلعۀ قاسم بدان می پیوندد
لغت نامه دهخدا
ماه آب سریانی، مرادف آغوسطس رومی، و رجوع به آب (مدخل دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
وقایعروز. حوادث جاریه. احوال کنونی. حسب حالت، شعری که شاعر در وقایع حاضره گوید:
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.
مختاری.
امروز یاد خواهم کردن زحسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت.
مسعودسعد.
پادشاه را حسب حال بطبعآرد. (چهار مقاله).
گوش کن حسب حال خاقانی
گرچه او ژاژ بیشتر خاید.
خاقانی.
هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است.
خاقانی.
من چه گویم حسب حال خود کند
عالم الاسرار گیتی آفرین.
خاقانی.
ترک چنگی چه درّ ز لعل افشاند
حسب حالی بدین صفت برخواند.
نظامی.
گزارندۀ حرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال.
نظامی.
و آنگه ز قصاید جمالت
کاموخته ای ز حسب حالت.
نظامی.
قصه شد گفته حسب حال اینست
مال دارم بسی جمال اینست.
نظامی.
به حسب حال من پیش آورد ساز
بگوید آنچه من گویم بدو باز.
نظامی.
یاران صفت مقال گفتند
ویشان همه حسب حال گفتند.
نظامی.
گفتمش چیست گفتۀ عطار
گفت پند است و حسب حالی چند.
عطار.
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(حُبْ بِ مَ)
جاه طلبی. حب جاه. رجوع به حب شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بِ)
قاقلۀ صغیر. هال. هیل بوا. هل، تین الفیل، تخم گل یسر. حب البلوغ
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بِ بَ دَ)
افیون، حب ترک تریاک. حکیم مؤمن گوید: جهت درد سر مزمن و ضعف معده و جگر نافع و قاطع عادت افیون است. صفت آن: تاتورۀ سیاه، زنجبیل، ریوند چینی به قدر نخودی بسازند. از یک تا دو سه عدد بقدر مزاج هر کس میتوان خورد. (تحفه، قسم 2، باب 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
از انواع بیماری های عفونی است که بوسیلۀ شیر بز بیمار، به انسان سرایت میکندو در سواحل مدیترانه (بحرالروم) شیوع دارد که آن را ’تب مدیترانه ای’ و ’ملیتوکوکسی’ و ’تب مواج’ نیز گویند. و علامت مشخص کننده آن این است که تب شدید عارض گردد و پس از تسکین موقتی و ریزش عرق فراوان، باز حملۀ مجدد آغاز گردد. و در طحال و کبد ضایعاتی بوجود می آورد و مدت این بیماری گاهی بسیار طولانی است، ولی مرگ و میر آن زیاد نیست. رجوع به لاروس کبیر و تب و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
مالدار. توانگر:
آن شنیدی که در بلاد شمال
بود مردی بخیل و صاحب مال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ورمال. گریز، که از گریختن است. (برهان) (آنندراج). رجوع به ورمال شود.
- برمال زدن،کنایه از گریختن باشد. (برهان) (از آنندراج).
- برمال کردن، کنایه از گریختن باشد. (برهان) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از گچ مال
تصویر گچ مال
آنکه دیوار و سقف اطاق را گچ اندود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
احوال کنونی، حسب حالت، وقایع روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب دان
تصویر حب دان
قوطی یا جعبه ای که جای حب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب مقام
تصویر حب مقام
جاه طلبی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گه بچیزی مالد کسی که شیئی را به پلیدی آلوده کند، مالیده به گه آلوده به پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع بیماریهای عفونی است که بوسیله شیر بز بیماری به انسان سرایت می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکمال
تصویر بکمال
بحد کمال، در نهایت کمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمال
تصویر برمال
((بَ))
سینه کوه، سرابالای کوه و پشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برمال
تصویر برمال
گریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب خال
تصویر تب خال
((تَ))
تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
لاف زن، دروغگو، جای بوسه
فرهنگ گویش مازندرانی
کیسه حمام، دامن گشاد، شورت و شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی
زخم زبان
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که چوپان اصلی همراه آن نبوده و نزد چوپان دیگری نگهداری
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش را به چیزی مالیدن، آتش را به چیزی نزدیک کردن، محل بر
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرساز چاپلوس متملق
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع دهستان بیشه سر قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی